۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

چه کسی شاگرد اول است؟

پاتریک هیچ وقت تکلالیف مدرسه اش را انجام نمیداد.چون به نظر او انجام دادن
 تکلیف کار خسته کنننده ای بود.او می گفت بجای انجام دادن تکلیف می توان بازی کرد.اما آموزگار میگفت:باید تکلیف هایت را انجام بدهی تا درسهایت را یاد بگیری.
یک روز وقتی گربه پاتریک با عروسک او بازی میکرد اتفاق جالبی افتاد.گربه, عروسک را به حیاط پرتاب کرد.ناگهان عروسک به مرد کوچکی تبدیل شد.مرد کوچک بلیز پشمی سفیدی به تن داشت.کلاهی مثل کلاه جادوگرها به سر و شلوار کوتاه سیاه رنگ گشادی به پا داشت.
مرد کوچک دست به سینه روبروی پاتریک ایستادو گفت:مرا از دست این گربه شیطان نجات بده.من هم قول میدهم هر آرزویی داشته باشی برآورده کنم.پاتریک چیزی را که میدید باور نمیکرد.اما فهمید که مرد کوچک کلید حل همه مشکلات اوست.برای همین به مرد کوچک گفت: اگر تا پایان سال تحصیلی که فقط 35 روز از آن باقیمانده مانده است برای انجام تکلیف هایم کمک کنی تا در امتحان هایم موفق شوم تو را از دست این گربه نجات می دهم.
مرد کوچک کمی فکر کردو گفت:باشد قبول میکنم.پاتریک اسم این مرد را شیطونک گذاشت.
از فردای آن روز برای انجام تکلیفهایش از کمک خواست.اما شیطونک چیزی بلد نبود او مرتب از پاتریک می پرسید و می نوشت.پاتریک هیچ وقت شیطونک را نمی توانست تنها بگذارد.باید همیشه کنار او می نشست و تکلیف هایش را با هم انجام می دادند و درس ها را با هم می خواندند.هنگام امتحان هم پاتریک به شیطونک جواب ها را گفت و شیطونک نوشت.سرانجام وقت رفتن شیطونک رسید.اما درست یک روز قبل از رفتن او نزدیک ظهر پدر و مادر پاتریک با هدیه ای وارد اتاق شدند.پاتریک تعجب کردو پرسید:چه اتفاقی افتاده است؟مادر و پدر با شادی جواب دادند:تو شاگرد اول شده ای!پاتریک با خودش فکر کرد که من کاری نکرده ام همه جواب ها را شیطونک روی برگه امتحان نوشت آنوقت من شاگرد اول شده ام؟!پاتریک هر چه فکر کرد به نتیجه نرسید.
اما فکر میکنم من و شما میدانیم که شاگرد اول شدن پاتریک برای چه بود.بله درست حدس زدید شیطونک چیزی نمی دانست و پاتریک همه درس ها را بلد بود.شیطونک فقط آن چیزهایی که پاتریک به او میگفت را می نوشت.پس تنها مشکل پاتریک این بود که به خودش و معلوماتش اطمینان نداشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر