روزی معلمی به شاگرد خود گفت: از روی درس 10 بار بنویس!
روز بعد شاگرد از روی درس شش بار نوشت. معلم به او گفت چرا از روی درس شش بار نوشتی؟!
شاگرد گفت: بدبختی اینجاست که ریاضی مان هم ضعیف است!!!
روز بعد شاگرد از روی درس شش بار نوشت. معلم به او گفت چرا از روی درس شش بار نوشتی؟!
شاگرد گفت: بدبختی اینجاست که ریاضی مان هم ضعیف است!!!
بیمار:آقای دکتر فکر می کنم سیاه سرفه گرفته باشم.
دکتر:پس لطفا اینجا سرفه نکنید. چون تازه دیوارها را رنگ کرده ایم!
دکتر:پس لطفا اینجا سرفه نکنید. چون تازه دیوارها را رنگ کرده ایم!
بيمار: آقاي دكتر! هنوز انگشتم درد مي كند.
دكتر: ببينم، مگر نسخه اي را كه هفته قبل بهت داده بودم، نپيچيدي؟
بيمار: چرا! پيچيدم دور انگشتم، ولي خوب نشد كه نشد!
معلم: چرا انشایی که درباره ی گربه نوشتی مثل انشای برادرته؟!دكتر: ببينم، مگر نسخه اي را كه هفته قبل بهت داده بودم، نپيچيدي؟
بيمار: چرا! پيچيدم دور انگشتم، ولي خوب نشد كه نشد!
رضا: آقا اجازه چون ما یک گربه بیشتر تو خونمون نداریم!!
معلم: چرا در نوشتن انشا از پدرت كمك نمي گيري؟
دانش آموز: آخ اون از دست شما دلخوره!
معلم: از دست من، چرا؟
دانش آموز: چون شما هفته ی قبل به انشاي اون نمره بدي داديد!
دانش آموز: آخ اون از دست شما دلخوره!
معلم: از دست من، چرا؟
دانش آموز: چون شما هفته ی قبل به انشاي اون نمره بدي داديد!
شكارچي اول: خوب، هندوستان كه بودي شكار ببر هم رفتي؟
شكارچي دوم: البته، روزي براي شكار ببر به جنگل رفتم.
شكارچي اول: شانس هم آوردي؟
شكارچي دوم: بله، با ببري روبرو نشدم!
شكارچي دوم: البته، روزي براي شكار ببر به جنگل رفتم.
شكارچي اول: شانس هم آوردي؟
شكارچي دوم: بله، با ببري روبرو نشدم!
اولي: ببخشيد با حرف هايم سرشما را درد آوردم.
دومي: نه اختيار داريد. من حواسم از همان اول جاي ديگر بود!!!
دومي: نه اختيار داريد. من حواسم از همان اول جاي ديگر بود!!!
اولي: تا به حال به هيچ كدام از آرزوهاي دوران كودكي ات رسيده اي؟
دومي: بله، وقتي بچه بودم و مادرم موهايم را شانه مي كرد، آرزو داشتم كچل بشوم!
دومي: بله، وقتي بچه بودم و مادرم موهايم را شانه مي كرد، آرزو داشتم كچل بشوم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر